آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
عاشقانه
جمعه 15 مهر 1390برچسب:, :: 16:13 :: نويسنده : بنفشه
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, :: 13:52 :: نويسنده : بنفشه
چقدر سخته کسی رو که دوستش داری نتونی بهش بگی که دوستش داری وچقدر بده که کسی تورو دوست داشته باشه واینو نتونه بهت بگه. چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید وبجاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زول بزنیوبجای اینکه لبریز کینه و نفرت شی حس کنی که هنوز هم دوسش داری. چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یبار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده. چقدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچیزی بجز سلام نتونی بگی. چقدر سخته وقتی که پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش داری. چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار خودتو بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی گل من باغچهء نو مبارک دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, :: 13:51 :: نويسنده : بنفشه
آرزویم این است: نرود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد و تو را دوست بدارد به هر اندازه دلت می خواهد
دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, :: 13:51 :: نويسنده : بنفشه
من صبورم اما . . . به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم . من صبورم اما . . . چقدر با همه ی عاشقيم محزونم ! و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم . من صبورم اما . . . بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم . من صبورم اما . . . آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند چيست !!!! دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, :: 13:50 :: نويسنده : بنفشه
آدم وقتی عاشق شد ... حتی یه لحظه هم عشقش رو تنها نمی ذاره و بره ...! اگه این کارو کرد ... اون عشق نیست ... آدم وقتی عاشق شد ... چشمش خود به خود به روی همه بسته میشه ...! اگه نشد ... اون عشق نیست ... آدم وقتی عاشق شد ... فقط صلاح و خوبی عشقش رو میخواد ...! اگه غیر از این بود ... اون عشق نیست ... آدم وقتی عاشق شد ... یه لحظه هم نمی تونه غم عشقش رو ببینه و آروم بگیره ...! اگه غیر از این شد ... اون عشق نیست
دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : بنفشه
یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی، دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره عشق واقعی هیچوقت نمی میره
دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, :: 13:47 :: نويسنده : بنفشه
اگر زنی رنگ شاد بپوشد رژ لب بزند و کلاه عجیب و غریبی سرش بگذارد، شوهرش با اکراه او را با خودش به کوچه و خیابان میبرد ولی اگر کلاه کوچکی بر سرش بگذارد و کت و دامن خیاط دوز تن کند شوهرش با کمال میل او را بیرون میبرد و تمام مدت به زنی که لباس رنگ شاد پوشیده و کلاه عجیب و غریب سرش گذاشته و رژ لب زده است خیره میشود!! "بالتیمور بیکن" دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, :: 13:41 :: نويسنده : بنفشه
دره خونه چرا بازه ؟ اگه هستی بگو هستم مثه انبار اندوهه سلام؛ تو آمدی و با سلام گرمت به خانه قلبم صفا دادی و عشق را همراه خودت به زندگی ام آوردی و تمام وجودم شد هجا هجای سلام تو... سلام؛ من آمدم و قلبم شد خانه ابدی تو و وجودت لبریز شد از تمسخر هجا هجای سلام من... خداحافظ؛ تو می روی و من تنها می مانم و یک قلب شکسته و یک عمر حسرت نداشتنت... خداحافظ؛ من می روم و تو می مانی با دلی پر از شوق بودن با دیگران... یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, :: 11:39 :: نويسنده : بنفشه
نامه ای از طرف خدا امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: "سلام"، اما تو خیلی مشغول بودی، یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی، بعد دیدمت که از جا پریدی، خیال کردم می خواهی چیزی را به من بگویی، اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی. تمام روز با صبوری منتظرت بودم، با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی، متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می کشیدی، سرت را به سوی من خم نکردی. تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری، بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی، نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی، در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری، باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی. موقع خواب، فکر می کنم خیلی خسته بودی، بعد از آن که به اعضای خوانواده ات شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی، نمی دانم که چرا به من شب به خیر نگفتی، اما اشکالی ندارد، آخر مگر صبح به من سلام کردی؟! احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام، من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی، حتی دلم می خواهد به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی، من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم، منتظر یک سر تکان دادن، یک دعا، یک فکر یا گوشه ای از قلبت که به سوی من آید، خیلی سخت است که مکالمه ای یک طرفه داشته باشی، خوب، من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود، به امید آنکه شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی. آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟ اگر نه، عیبی ندارد، من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم، من هرگز دست نخواهم کشید. دوستت دارم، روز خوبی داشته باشی... دوست و دوستدارت: خدا جمعه 8 مهر 1390برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : بنفشه
مفهوم عشق از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .
جمعه 8 مهر 1390برچسب:, :: 15:5 :: نويسنده : بنفشه
هر وقت من یك كار خوب می كنم مامانم به من می گوید بزرگ كه شدی برایت یك زن خوب می گیرم.
البته زندان آدم را مرد می كند. عزدواج هم آدم را مرد می كند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است! این بود انشای من
جمعه 8 مهر 1390برچسب:, :: 14:59 :: نويسنده : بنفشه
یه اتاقی باشه گرمه گرم..روشنه روشن.. پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, :: 10:6 :: نويسنده : بنفشه
آدمک اخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک خل نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند آن خدایی که بزرگش خواندی بخدا مثل تو تنهاست بخند پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, :: 9:59 :: نويسنده : بنفشه
آشغال ها زن گفت ” نگذارشون بیرون تا وقتی ماشین می آد . باز این لعنتی ها پارش می کنن و بوی گندشون کوچه رو ور می داره”مرد قبل از گره زدن پلاستیک روی آشغال ها سم ریخت و گفت ” دیگه کارشون تمومه ، فردا باید جنازه هاشون رو شهر داری گوشه و کنار خیابون جمع کنه ” و کیسه زباله را بیرون برد . فردا روزنامه ها تیتر زدند : ” مرگ خانواده پنج نفره بر اثر مسمومیت ناشی از خوردن پس مانده های غذایی”
پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, :: 9:56 :: نويسنده : بنفشه
گنجشک به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگیم سرپناه بیکسیم بود طوفان تو آنرا از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بودم؟
پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, :: 9:53 :: نويسنده : بنفشه
سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و
گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟
لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟
دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟
معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم
لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید
و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...
من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ،ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو به خاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هر کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم من رو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راحتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش
دوستدار تو (ب.ش)
لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود
معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی
لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان
لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟
ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان
دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد
آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...
لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد
چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 12:3 :: نويسنده : بنفشه
چه با شكوهه كودكي
زندگي عروسكي
خنده هاي يواشكي
گريه هاي دروغكي...
اما چه سود؟
بزرگي و خنده هاي دروغكي
گريه هاي يواشكي...!!! چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 12:1 :: نويسنده : بنفشه
يه قصه بگم که بخوابی! يه روز عشق و ديوونگی و فوضولی قايم موشک بازی می کردن عشق پشت بوته ی گل سرخ قايم شده بود که فوضولی جای عشق و به ديوونگی لو ميده . ديوونگی يه شاخه فرو کرد تو بوته ی گل سرخ و عشق کور شد . و از اون روز ديوونگی شد عصای دست عشق. چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 12:0 :: نويسنده : بنفشه
ما کسایی که به فکرمون هستن رو به گریه می اندازیم. ما گریه می کنیم برای کسایی که به فکرمون نیستن. و ما به فکر کسایی هستیم که هیچوقت برامون گریه نمی کنن. این حقیقت زندگیه. عجیبه ولی حقیقت داره. اگه این رو بفهمی، هیچوقت برای تغییر دیر نیست. چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 11:59 :: نويسنده : بنفشه
هيچ کس اشکي براي ما نريخت هر که با ما بود از ما مي گريخت چند روزي هست حالم ديدنيست حال من از اين و آن پرسيدنيست گاه بر روي زمين زل مي زنم گاه بر حافظ تفاءل مي زنم حافظ ديوانه فالم را گرفت يک غزل آمد که حالم را گرفت: ما زياران چشم ياري داشتيم خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم. چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 11:55 :: نويسنده : بنفشه
تفاوت ديدگاه سگ و گربه نسبت به انسان: سگ: اون به من غذا و آب مي ده . برام جاي خواب درست مي کنه. باهام مهربونه و بازي مي کنه . اون بايد خدا باشه! گربه: اون به من غذا و آب مي ده . برام جاي خواب درست مي کنه . باهام مهربونه و بازي مي کنه . من بايد خدا باشم! چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : بنفشه
روزگاریست که همه عرض بدن میخواهند/ همه ازدوست فقط چشم و دهن میخواهند... دیو هستند ولی مثل پری میپوشند / گرگهایی که لباس پدری میپوشند / آنچه دیدند به مقیاس نظر میسنجند خوب طبیعیست که یک روز به پایان برسد / عشقهایی که سر پیچ خیابان برسد چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : بنفشه
از کسی که دوستش داری ساده دست نکش ! شاید دیگه هیچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی و از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن ، چون شاید هیچ وقت هیچ کس تو رو به اندازه ی اون دوست نداشته باشه چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 11:51 :: نويسنده : بنفشه
یه روز یکی یه sms بهم داد ( داماد عمم علیرضا! ) که متنش این بود : « انسانهای ساده خطا نمی کنند بلکه سادگی می کنند و امروز سادگی پاک ترین خطاست! » تنها جمله ای بوده که هر چی بهش فکر می کنم خسته نمی شم . اما گیج تر میشم! مفهومش خیلی قشنگه اگر توش غرق شی! یکم بهش فکر کنید!!!
سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:, :: 11:9 :: نويسنده : بنفشه
هیچ وقت ، هیچ چیز را بی جواب نگذار ! جواب نگاه مهربان را با لبخند ، جواب دو رنگی را با خلوص ، جواب مسئولیت را با وجدان ، جواب بی ادب را با سکوت ، جواب خشم را با صبوری ، جواب پشتکار را با تشویق ، جواب کینه را با گذشت ، جواب گناه را با بخشش ، جواب دلمرده را با امید ، جواب منتظر را با نوید . سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:, :: 11:8 :: نويسنده : بنفشه
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟ نمي خواهم بدانم كوزه گر با خاك اندامم چه خواهد كرد، ولي بسيار مشتاقم كه با خاك گلويم سوتكي سازد. گلويم سوتكي باشد به دست كودكي گستاخ و بازيگوش، و او يك ريز و پي در پي دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد. بدان سان بشكند بر من سكوت مرگبارم را…
سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:, :: 11:7 :: نويسنده : بنفشه
گاهی وقتا نوشتن چقدر سخت میشه! وقتایی که 1000 تا موضوع تو ذهنته که نمی دونی از کدوم بنویسی! وقتایی که گم میشی تو افکارت! وقتایی که اون مسیر اصلی فکرت 1000 تا بی راهه پیدا میکنه! من شبا تا سحر بیدارم! اما نه می تونم بنویسم نه خوابم می بره! اصلا بزارین به جای توجیه کردن یه جمله جالب و مفهومی بگم :
کاش ما آدما عشق رو از اون 2 تا آدم برفی ياد بگيريم که آب شدن تا وسط رودخونه به هم برسن! کاش عشق رو از آرش کمان گير ياد بگيريم که عشق سرزمينش رو به جونش ترجيح داد! کاش عشق رو از پسری ياد بگيريم که چشماشو هديه کرد به معشوقش تا اون دنيا رو با يه رنگ جز سياه ببينه! کاش عاشق کسی بشيم که ارزش عشق رو داشته باشه! کاش عشق و هوس رو با هم اشتباه نگيريم! کاش اسم هر احساس نا شناخته و گنگی رو عشق نذاريم! اصلا می دونين چيه؟ به نظر من عشق فقط عشق به خداست! عشق ، عشق عليه! عشق ، عشق حسين و ابوالفضله! باقی عشق ها يا تظاهره يا کمبود! يکی مياد نيازاشو با يه جنس مخالف جبران می کنه ، اونم چی با 100 تا حرف 100 من 1 غاز! بعد اسمشو ميذاره عشق ! ميگه من عاشقم! می دونين چرا؟ واسه اينکه آخر ........! ( خودتون می دونين ديگه!) يکی نيست بهشون بگه آخه برادر من ، خواهر من ، کاراتون و هوس بازی هاتون به جهنم! ( بخوره فرق سرتون!) لا اقل اسم عشق رو خراب نکنيد! از من بپرسيد ميگم اصلا عشق وجود نداره! يعنی داشته ها! الأن نيست! عشق مال ماها نيست بابا! تا يه دختر به يه پسر ميگه عاشقتم پسر دنبال اونه که ....! تا يه پسر به يه دختر ميگه دوست دارم دختره دنبال اينه که پولشو....! ( البته اگه پول داشته باشه!!!) بيايد حد اقل با خودمون که رو راست باشيم! کلاه سر خودمون نذاريم ديگه! خوش به حال خودم که در حال حاضر هيچ گونه تعلق خاطری به هيچ موجودی ندارم!!! دوستان شرمنده 1 کم داغ کردم آتيشی شدم! به بزرگواری خودتون ببخشيد.
سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:, :: 11:3 :: نويسنده : بنفشه
تو ای تنها ورودی منطقه خاصی از قلبم!!!
چه خوب شد که آمدی و چه خوب تر که خوب من شدی!
چه زیبا آمدی و آمدنت زیبای من بود!
چه غمگین رفتی و رفتنت غم من بود!
چه پشیمان بازگشتی و بازگشتت نیز پشیمانی من بود!
و حالا...
شاد می روم و رفتنم شادی تو نیز خواهد شد!
يه روز يه پسری با يه دختر نابينا دوست ميشه. اونا يه مدت تلفنی با هم صحبت می کنن. يه روز دختر به پسر ميگه :« هميشه کنارم می مونی؟ » پسر ميگه :« معلومه که می مونم. » دختر ميگه :« حتی اگه کور باشم؟ » پسر ميگه :« اره قول ميدم بهت. » بعد پسر می پرسه : « اگه من يه روز چشامو از دست بدم تو کنارم می مونی؟ » دختر جواب ميده : « اين چه حرفيه؟ حتماً می مونم . » بعد از چند روز از بيمارستان زنگ می زنن به دختر که يه جفت چشم واسه پيوند آمادست . دختر ميره و پيوند انجام ميشه . بعد از اينکه دختر خوب شد با پسر يه قرار ملاقات می زارن . وقتی دختر ميره سر قرار می بينه پسر کوره . پسر بهش ميگه : « حالا کنارم می مونی؟ » دختر ميگه : « نه » پسر بهش ميگه : « واست متأسفم . تو با چشمايی که هديه ای از طرف من بود فقط نگاه می کنی!!!!!!!!!! »
|
|||
![]() |